سالم بود.خیلی شر بودم یه شب تو خونمون با بچه های فامیل و خواهرم اینا داشتیم قایم باشک بازی میکردیم نوبت من بود چشم بذارم.آقا هیچی ما چشم گذاشتیم تا 10 شمردم تا چشممو باز کردمو گفتم اومدم دیدم صدای بسته شدن در توالت اومد.دویدم رفتم در توالتو باز کردم به امید اینکه یکی رفته اونجا قایم شده دیدم بابا نشسته تو توالت و داره داد میزنه توله سگ درو ببند العان که اومدم بیرون قایم باشکو نشونت میدم.هیچی دیگه منم درو نبسته فرار کردم رفتم یه جا قایم شدم تا یه هفته جلو چشم بابام آفتابی نمیشدم.
نشتیم سر کلاس استاد داشت از جوونیاش تعریف میکرد...
استاد:وقتی اولین بچم به دنیا اومد زنگ زدم خونه بابام اطلاع بدم، پدرم گوشی رو برداشته
میگم : بچم به دنیا اومد
پدرم: به سلامتی چیه؟
استاد: دختره!...
پسرای کلاس:)_:)_:)_:)
دخترای کلاس:|_:|_:|_:|